یادداشتی بر خرده فرهنگ قاپیدن و چاپیدن"داستان هفتم"
دو روز پیش داستانهایی رو با عنوان "یادداشتی بر خرده فرهنگ قاپیدن و
چاپیدن" در وب قرار دادم که خوشبختانه مورد استقبال دوستان قرار گرفت
در این خصوص محمد رضا کاوه عزیز لطف کرد و خاطره ای از خودش رو با عنوان
"داستان هفتم" برای ما ارسال کرد که اون رو میتونید در زیر مشاهده کنید:
داستان هفتم:
یه روز یه پوستر در ادارمون طراحی کردم و فردای اون روز عروسی پسر خاله ام
بود. پوستر تمام شد و به مسئولم گفت این پوستر تمامه و من فایل لایه باز
اون رو در فلان جای کامپیوتر کپی کرده ام و فردا نمی توانم بیایم چون عروسی
پسر خاله ام است. گفت: باشد کارت درست است ولی اگر غلط املایی داشت یا
تاریخی چیزی عوض شد می دهم به کسی دیگر تا غلط گیری کنم. گفتم: باشد ایرادی
ندارد.
پس فردای آن روز وقتی رفتم اداره و مطابق هر روز روی برد را اول می نگریستم
با تعجب دیدم روی پوستر نوشته شده گرافیست: مهدی باخدا و محمد رضا کاوه.
من (محمد رضا کاوه) که طراح پوستر بودم اسمم آخر آمده بود و اسم آن مرد
(مهدی باخدا) اول آمده بود. به مافوقم گزارش دادم که آن مرد فقط آمده نشانی
را مکان کرده و کار دیگری انجام نداده است و حال اسم او بر روی پوستر من
چه می کند؟
گفت: ایرادی ندارد، تو که برای خدا کار می کنی نباید نگران چنین چیزهای پیش پا افتاده باشی.
آیا این دزدی است؟ نظرتون چیه؟
مراقب افکارت باش که آنها به گفتار تبديل مي شوند
مراقب گفتارت باش که آنها به کردار تبديل مي شوند مراقب کردارت باش که آنها به عادت تبديل مي شوند مراقب عادتت باش که آنها به شخصيت تبديل مي شوند مراقب شخصيتت باش که آنها به سرنوشت تبديل مي شود