باز هم خواب رياضي ديده ام /خواب خطهاي موازي ديده ام
خواب ديدم ميخوانم ايگرگ زگوند /خنجر ديفرانسيل هم گشته كند
از سر هر جايگشتي ميپرم /دامن هر اتحادي ميدرم
دست و پاي بازه ها را بسته ام /از كمند منحني ها رسته ام
شيب هر خط را به تندي ميدوم /گوش هر ايگرگ وشي را ميجوم
گاه در زندان قدر مطلقم /گاه اسير زلف حد و مشتقم
گاه خط را موازي ميكنم/ با توان ها نقطه بازي ميكنم
لشگري تمرين دارم بي شمار/ تيمي از فرمول دارم در كنار
ناگهان ديدم توابع مرده اند/ پاره خط و نقطه ها پژمرده اند
كاروان جذر ها كوچيده است/ استخوان كسرها پوسيده است
از لگ و بسط و نپر آثار نيست /ردپايي از خط و بردار نيست
هيچكس را زين مصيبت غم نبود /صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آري آري خواب افسون ميكند /عقده را از سينه بيرون ميكند
مردم زين ايكس و ايگرگ داد داد /روزهاي بي رياضي ياد باد!!!
مراقب افکارت باش که آنها به گفتار تبديل مي شوند
مراقب گفتارت باش که آنها به کردار تبديل مي شوند مراقب کردارت باش که آنها به عادت تبديل مي شوند مراقب عادتت باش که آنها به شخصيت تبديل مي شوند مراقب شخصيتت باش که آنها به سرنوشت تبديل مي شود