از بين مي ره.من فقط 17 سالم بود باورم شد. خواهرم گفت بتي كه ازش ساختي
ميشكنه منم به خاطر همين باهات ازدواج نكردم مي خواستم عشقمون ابدي بشه در
عوض زن عباس شدم كه از هر نظر كمتر از تو بود مي خواستم غصه اينو نخوري كه
سهيلا با يكي بهتر از من ازدواج كرد. مهرداد من هنوز عاشقتم من تو تك تك
ثاني هاي دو سال گذشته به يادت بودم منم تو اين مدت عذاب كشيدم منم بدبختي
كشيدم فكر مي كني زندگي با يك معتاد قمار باز آسونه وباز زد زير گريه
مهرداد جلو آمد و اشكهاي سهيلا رو پاك كرد وسرش رو به بالا کردو گفت:چرا
اینارو می گی می خوای خودت و توجیه کنی من تنها چیزی که میدونم اینه که تو
بهم خیانت کردی همین و بس گریه هاتم بیشتر خوشحالم می کنه سهیلا تو برای ۲۴
ساعت در اختیار منی ولی همین چند دقیقه رو هم به زور تحمل کردم من چندشم
میشه به یه کثافت دروغگویی مثل تو دست بزنم لیاقتت همون عباسه نه عباسم
واسه تو زیاده.مهرداد بعد از گفتن این حرفها خنده پیروز مندانه ای کرد و
همه اموالی را که برده بود برداشت و رفت.مهرداد انتقامش را گرفت
مراقب افکارت باش که آنها به گفتار تبديل مي شوند
مراقب گفتارت باش که آنها به کردار تبديل مي شوند مراقب کردارت باش که آنها به عادت تبديل مي شوند مراقب عادتت باش که آنها به شخصيت تبديل مي شوند مراقب شخصيتت باش که آنها به سرنوشت تبديل مي شود
سه شنبه 12 اردیبهشت 1391 - 20:10
تشکر شده:
تشکر شده:
1 کاربر از m_star به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
negindargahi &