به خوش باشید امتیاز دهید با تشکر از حمایت شما
در دهكده شيوانا مردي بود كه ثروت
زيادي داشت . اما هر وقت براي خريد به بازار مي رفت كمتر از مقدار مورد
نياز خودش بر مي داشت و هميشه از بابت نداشتن پول كافي با فروشنده مشكل
داشت . روزي در بازار اصلي دهكده به خاطر همراه نداشتن پول كافي دچار مشكل
شد و از شيوانا كه در كنار اوايستاده بود خواست تا مبلغي به او قرض دهد تا
بتواند خريدش رزا انجام دهد.شيونا پول قرض را به اين شرط داد كه مرد
ثروتمند همان روز به محض بر گشتن به منزلش آن را به مدرسه باز گرداند.
مرد ثروتمند ناراحت وخشمگين به منزل رفت
و پول قرض را برداشت و مستقيم به مدرسه شيوانا رفت و در حالي كه به شدت
عصباني بود پول را مقابل شيوانا گذاشت و گفت:"همه اهل اين دهكده مي دانند
كه من ثزوتي بي حد و حصر دارم و مي توانم تمام اين مدرسه را يكجا بخرم.تو
در من چه ديدي كه اين قدر براي پس گرفتن پولت عجله داشتي.!؟
شيوانا گفت:"يك اهريمن ولخرج كه تواز
ترسش پول كلفي با خودت برنمي داري كه نكند اين اهريمن تو را وسوسه كند و
يشتر از آنچه بايد در بازار پول خرج كني . اين نشان مي دهد تو از رو در رو
شدن با اين اهريمن وسوسه گر و ولخرج عاجزي و به همين خاطر با پول كم
برداشتن سعي مي كني او را ناتوان سازي.وقتي تو خودت نمي تواني با اين
اهريمن وسوسه گر درون وجودت آعتماد كني و با سخت گيري خود را از شر او خلاص
مي كني ،چگونه انتظار داري من به تو اعتماد كنم و از هدر رفتن پولم
نترسم.!؟"