به خوش باشید امتیاز دهید با تشکر از حمایت شما
بیوگرافی مریم معصومی: متولد اسفند ۱۳۶۵ میباشم و افتخار میکنم که متولد اسفند هستم، بهترین زن سال! (با خنده) این را همه طالع بینیها میگویند! خانم گلچین هم متولد اسفند هستند و به خاطر همین خیلی با هم خوب بودیم و همدیگر را درک میکردیم. ته تغاری ام. همیشه حرف من اول و آخر تصمیمها بوده است. دارای لیسانس علوم سیاسی، فارغالتحصیل دورههای عکاسی حرفه ای، فارغالتحصیل دورههای بازیگری و کارگردانی استاد سمندریان و فارغالتحصیل دورههای فیلمنامهنویسی هستم. در حال حاضر مشغول یادگیری دورههای تدوین میباشم؛ اعتقاد دارم که یک بازیگر باید خیلی با سواد باشد و خام جلوی دوربین نرود. دوتا خواهر دارم که هر دو متاهل هستند. دوتا هم خواهرزاده دارم. دارای یک برادر متاهل و یک برادر مجرد هستم. با برادر بزرگتر مجردم خیلی صمیمی هستیم و مشوق اصلی من در کارهایم ایشان هستند. پدرم بازنشسته و مادرم خانهدار هستند. یک برادرم فارغالتحصیل برق، یک برادرم دیپلمه، یک خواهرم فارغالتحصیل حسابداری و خواهر دیگرم فارغالتحصیل دستیاری دندانپزشکی هستند. علاقه به بازیگری کلا هنر را خیلی دوست داشتم. البته حوصله نقاشی نداشتم، چون یک مقدار اعصابم ضعیف است! (با خنده) موسیقی را هنوز هم خیلی دوست دارم. عاشق ساز ویلون هستم. ولی فرصت یادگیری موسیقی هیچ وقت برایم مهیا نشده است. خیلی عاشق بازیگری بودم. از دوران دبیرستان من کارگردانی و بازیگری میکردم و اکنون اولین عشق زندگیام بازیگری است.بعد از بازیگری عشق دوم من عکاسی است و برای این کار خیلی سفر میکنم. ورود به عرصه بازیگری سال ۸۸ فارغالتحصیل شدم و نشستم ۸ ماه شدید برای فوق لیسانس علوم سیاسی خواندم. مطمئن بودم که سراسری قبول میشوم و به همین خاطر اصلا در دانشگاه آزاد شرکت نکردم و الان پشیمان هستم! سراسری شبانه شهرستان قبول شدم. یک ترم ثبتنام کردم ولی بعد بازیگری را ترجیح دادم به اینکه دو روز بروم شهرستان و برگردم. انصراف دادم و فوق لیسانس روی هوا ماند! اولین بار در سال ۸۸ بدون هیچ دوره و کلاسی در تله فیلم «کادوی در به در» یوسف تیموری ۴، ۵ سکانس بازی کردم.از زمانی که اولین کارم پخش شد دیگر خانوادهام مشکلی با کارم نداشتند. بعد از آن در کلاسهای استاد سمندریان ثبتنام کردم. در آن مدت کار نکردم و صبر کردم دورههایم تمام شود تا پخته جلوی دوربین بروم. بعد از آن دورههای عکاسیام را شروع کردم. بازی در سریال «فاصلهها»! در ابتدا مثل ۳۰۰ تا دختر دیگر رفتم تست دادم و برای نقش ریحانه (دختر عموی سریال) انتخاب شدم. همه کارها انجام شد تا اینکه یک روز مانده به فیلمبرداری گفتند که نظرشان عوض شده! خیلی ناراحت شدم! بعد قرار شد نقش مونا (عروس خانواده) را ایفا کنم. در ابتدا فکر میکردم که نقش مونا هم جای کار زیادی دارد و برای همین پذیرفتم؛ ولی وقتی فیلمنامه را خواندم متوجه شدم که مونا نقشی در کار ندارد و نقش کمی دارد. شاید حکمتی بوده است. مادر مریم معصومی: مخالف بودیم خانه دار هستم. دو خواهر و یک برادر مریم ازدواج کردند و فقط مریم و برادر بزرگترش مجرد هستند و با ما زندگی میکنند. مریم از بچگی در همه زمینهها مثل نقاشی، موسیقی و… خیلی با استعداد بود. ولی هیچ وقت دوست نداشتم مریم به سمت هنر و بازیگری برود. مریم میخواست بازیگری – کارگردانی بخواند ولی من به شدت مخالف بودم و میگفتم یا باید دکتر بشوی یا مهندس که باعث رنجش مریم میشد. وقتی که وارد دبیرستان شد رفتم رشته ریاضی ثبت نامش کردم ولی وقتی که فهمید من رشته ریاضی ثبتنامش کردم خیلی ناراحت شد و گفت من ریاضی دوست ندارم و میخواهم علوم انسانی بخوانم.با توجه به اینکه مرغ مریم خانم یه پا داره! رشتهاش را عوض کرد. من و پدرش موافقت کردیم که رشته انسانی بخواند به این شرط که هر رشتهای میخواند دکترایش را بگیرد. همیشه معلمهایش دوستش داشتند و میگفتند که خیلی با استعداد، متواضع و با گذشت و خونگرم است. همیشه نمرههایش خوب بود و حتی معدل پیش دانشگاهیاش ۶۰/۱۹ شد! در دانشگاه هم نمراتش بالا بود و خیلی زود درسهایش را پاس کرد و درسش تمام شد. بعد از لیسانس هم وارد بازیگری شد. من و پدرش اول مخالف بودیم. چون همیشه یک هالهای دور سینما وجود دارد و به آدم استرس میدهد. اولین باری که مریم رفت جلوی دوربین ما اصلا اطلاع نداشتیم و خانم یک روز آمد و گفت رفتم فیلم بازی کردم! اولین باری که تصویرش را در تلویزیون دیدیم از آن سختیها دست برداشتیم و دیدیم که تواناییاش را دارد. من همیشه سعی کردم دخترم را طوری تربیت کنم که یک خانم کامل باشد برای جامعهای که در آن زندگی میکنم و فکر میکنم تلاشم جواب داده است، چون اطرافیان این را به من میگویند. دیده شدن در «سه دونگ سه دونگ» بعد از آن یک تله فیلم بازی کردم به نام «رستوران بختیاری» به کارگردانی علیرضا اتفاقیان و نویسندگی علیرضا مسعودی (نویسنده سه دونگ سه دونگ). در نقش یک دختر زشت و خنگ و لوس! در این کار با بهنوش بختیاری، شهرام قائدی،هادی کاظمی و ساعد هدایتی همبازی بودم. بعد از آن در کار سینمایی «اخلاقتو خوب کن» به کارگردانی مسعود اطیابی ایفای نقش کردم در کنار حامد کمیلی، جواد رضویان و الهام حمیدی. از بد شانسی یا خوش شانسی من، هیچ کدام از این کارها تا الان اکران یا پخش نشده است و من در «سه دونگ سه دونگ» دیده شدم. انتخاب برای نقش منصوره آقای احمدلو برای نقش منصوره خیلی خیلی بازیگر دیده بودند حتی خیلی از چهرههای مطرح را که آنها برای این نقش انتخاب نشدند. آقای مسعودی با من تماس گرفتند و گفتند، برم دفتر آقای صالحیان. زمانی که رفتم دفتر آقای صالحیان، فروردین ماه بود و فیلمبرداری از اسفند ماه در لوکیشن نانوایی شروع شده بود و دو ماه گروه در نانوایی بودند اما ضبط سکانسهای خانه هنوز شروع نشده بود. رفتم با آقای صالحیان و آقای احمدلو صحبت کردم. آقای احمدلو بعد از چند دقیقه که باهاشون صحبت کردم بهم گفتند خود منصورهای! خوشحال بودم که در کنار چنین بازیگران خوبی کار میکنم. سریع با همه به خصوص خانم گلچین صمیمی شدم. درباره نقش منصوره دختری است که در خانوادهای سنتی و بیشیله پیله زندگی میکند و بچه پایین شهر است. در خودش سیاستهایی دارد واسه خودش میبرد و میدوزد. دختر خوشحال دلخوش به ازدواج و مستقل شدن و دور از همه هیاهویی که در دنیا است! خیلی جاها مامان و بابایش را ممکن است گول بزند. دوست دارد زود ازدواج کند. منصوره میخواهد از همه تاییدیه بگیرد و با آن «دیدی؟ دیدی؟» که تکه کلامش شده است، حتی اگر حق با او نباشد میخواهد تأییدیه بگیرد. الگویش مادرش است و میخواهد مثل آن خانهدار باشد، حرف بزند و لباس بپوشد. با برادرانش رابطه خوبی دارد؛ گاهی با آنها دعوا میکند ولی به یک دقیقه نمیکشد که آشتی میکنند. منصوره بعد از ازدواج عوض میشود و همین منصوره دیگه آقا فرشاد آقا فرشاد نمیگوید. نظراتم را در مورد نقش به آقای احمدلو میگفتم که اگر خوب بود آقای احمدلو میپذیرفتند. خاطره یک روز صبح من گریه کردم! باور میکنید گریه کردم و میگفتم که چرا نمیگذارید من بخوابم؟! بگذارید بخوابم؛ خسته شدم! وقت استراحت نداشتیم. آقای احمدلو به من گفتند گریه نکن؛ منصوره شدن این سختیها را هم دارد! با انرژیتر از قبل وقتی فهمیدیم امکان دارد کار ماه رمضان روی آنتن برود انرژی ما چند برابر شد و از تدارکاتی که چایی میآورد تا کارگردان همه با انرژیتر از قبل کار میکردیم. البته باز هم برنامه عوض شد و قرار بود کار دیگری پخش شود که دو روز مانده به ماه رمضان زنگ زدند گفتند «آنونس امشب پخش میشود!» و ما خیلی خوشحال شدیم! یک روز مانده به شروع ماه رمضان، ما موسیقی متن و تیتراژ نداشتیم! تا لحظهای که شب اول کار قرار بود پخش شود استرس داشتیم که دوباره برنامه عوض نشود. در یک روز تیتراژ و موسیقی ساخته شد و چقدر هم تیتراژ زیبایی شده است. سختیهای کار حدود چهار ماه فیلمبرداری سکانسهای خانه طول کشید. خیلی سخت بود برای اینکه من در کارهای قبلیام دیر به دیر بازی داشتم و سختی کار را احساس نمیکردم، بارها و بارها ما سه روز سه روز نمیخوابیدیم. چون چهار ماه من هر روز کار میکردم. از پنج بعد از ظهر میرفتیم سر کار، ۱۰ صبح فردا میرفتیم خانه! چون قرار بود کار اردیبهشت ماه پخش شود. خیلی کار میکردیم. یعنی یک سکانس که شما میبینید ما سر سفره نشستیم یک روز کامل طول میکشید. روزهای اول خیلی برایم سخت بود، در کنار این بازیگران خوب و بزرگ میترسیدم کم بیاورم. خانواده سنتی چیزی که خیلی در این کار دوست داشتم این بود که اینها واقعا یک خانواده سنتی بودند؛ هیچ وقت روی مبل نمینشستند، پشت میز ناهارخوری نمینشستند و سفره میانداختند و پسرها بیجامههای با مزهای میپوشیدند. خیلی خودشان بودند و واسه هم فیلم بازی نمیکردند. با هم بگو مگو میکنند ولی سریعا همه چیز فراموش میشود. کلا سبک اینجور خانوادهها را دوست دارم. شباهت تصادفی خیلیها از من میپرسند که نسبتی با خانم گلچین دارید یا نه؟ متاسفانه هیچ نسبتی با ایشان ندارم و شباهتم کاملا تصادفی بود. و حتی تا ضبط اولین سکانسها متوجه این قضیه نشده بودیم و بعد از ضبط چندتا سکانس گروه زمزمه میکردند که این دوتا چقدر شبیه هم هستند. ارتباط من و ایشان خیلی خوب در آمده است و من واقعا باورم شده بود که دختر خانم گلچین هستم. مورد توجه قرار گرفتن منصوره آرزوی من این بود وقتی این کار پخش شود مردم یک کوچولو به من فکر کنند. از پخش سومین قسمت به شدت از مردم انرژی مثبت میگرفتم. و دیدم نقش من مورد توجه قرار گرفته بود و اصلا فکرش را هم نمیکردم به این اندازه منصوره را دوست داشته باشند. خانواده واقعی هیچ وقت احساس نمیکردم که این خانواده نصرت عشقی است؛ واقعا احساس میکردم که این خانواده ماست و من دختر این خانواده هستم.کلا انرژی خوبی در کار بود.هر شب سریال را با دقت میدیدم و سعی میکردم اشکالاتم را دریابم که برای کارهای بعدی تکرار نکنم. از اطرافیان نظرسنجی میکنم و میخواهم که ضعفهایم را به من گوشزد کنند. بداهه گوییهای گروه با اجازه نویسنده و کارگردان بداهه گویی داشتیم ولی نه به اندازهای که از متن دور شویم. از نویسنده خوب مان آقای مسعودی خیلی تشکر میکنم که همیشه سر صحنه حاضر میشدند و انرژی خوبی را به گروه منتقل میکردند. گاهی اوقات هم کارهایی میکردند که ما حیرتزده میشدیم. تلویزیون بهتر است کار در تلویزیون، سینما و تئاتر را دوست دارم، ولی اول تلویزیون و بعد به سینما و تئاتر علاقهمندم. به نظرم تلویزیون شروع خوبی است. الگوهای ایرانی الگویهای بازیگری خارجی را انتخاب نمیکنم، چون اعتقاد دارم در کشور خودمان اساتید بزرگی چون آقای انتظامی، آقای نصیریان، آقای پرستویی و… داریم که نیازی نیست از بازیگران خارجی الگوبرداری کنیم. ضمن اینکه شرایط بازی در کشور ما با کشورهای دیگر تفاوت دارد. بازی امین حیایی و باران کوثری را خیلی دوست دارم. آرزو دارم که با کارگردانهای صاحبنام کار کنم. فیلم با تخمه آفتابگردان! خیلی فیلم میبینم و اهل سینما و تئاتر رفتن هستم و موقع فیلمبرداری هم اگر وقت کوچکی پیدا میکردم سریع میرفتم سینما. یکی از تفریحات مهم من فیلم دیدن به همراه یک کاسه بزرگ از تخمه آفتابگردان است! وبعد هم تجزیه و تحلیل آن فیلم. اهل کار خونه نیستم اصلا اهل آشپزی و کار خونه نیستم. در خانه دست به سیاه و سفید نمیزنم! خیلی کم پیش آمده که ظرف بشورم، مگر اینکه مجبور شوم! اما امان از روزی که آشپزی کنم! با این که تجربه ندارم اما دست پختم عالیه! زندگی من در چهار کلمه! به شدت ورزش میکنم. ورزش اصلی من شنا و بدن سازی است. زندگی من در چهار کلمه خلاصه میشود: بازیگری، ورزش، عکاسی و خواب! کلیـــــدواژه ازدواج: مقدسترین مرحله زندگی سه دونگ سه دونگ: بهترین کار رمضان ۹۰ شهر: تهران شاهد احمدلو: بادرایتترین کارگردان جوان سیروس گرجستانی: بهترین بابا مرجانه گلچین: نازنینترین زن زندگی: اجباریترین مرحله زندگی انسان! خانواده: اساسیترین رکن زندگی رنگ: آبی تیم: هیچی! هنر: زیباترین حس یک انسان غذا: ماکارونی تفریح: مهمترین سرگرمی یک آدم
بیوگرافی مریم معصومی:
متولد اسفند ۱۳۶۵ میباشم و افتخار میکنم که متولد اسفند
هستم، بهترین زن سال! (با خنده) این را همه طالع بینیها میگویند! خانم
گلچین هم متولد اسفند هستند و به خاطر همین خیلی با هم خوب بودیم و همدیگر
را درک میکردیم. ته تغاری ام. همیشه حرف من اول و آخر تصمیمها بوده است.
دارای لیسانس علوم سیاسی، فارغالتحصیل دورههای عکاسی حرفه ای،
فارغالتحصیل دورههای بازیگری و کارگردانی استاد سمندریان و فارغالتحصیل
دورههای فیلمنامهنویسی هستم. در حال حاضر مشغول یادگیری دورههای تدوین
میباشم؛ اعتقاد دارم که یک بازیگر باید خیلی با سواد باشد و خام جلوی
دوربین نرود. دوتا خواهر دارم که هر دو متاهل هستند. دوتا هم خواهرزاده
دارم. دارای یک برادر متاهل و یک برادر مجرد هستم. با برادر بزرگتر مجردم
خیلی صمیمی هستیم و مشوق اصلی من در کارهایم ایشان هستند. پدرم بازنشسته و
مادرم خانهدار هستند. یک برادرم فارغالتحصیل برق، یک برادرم دیپلمه، یک
خواهرم فارغالتحصیل حسابداری و خواهر دیگرم فارغالتحصیل دستیاری
دندانپزشکی هستند.
علاقه به بازیگری
کلا هنر را خیلی دوست داشتم. البته حوصله نقاشی نداشتم،
چون یک مقدار اعصابم ضعیف است! (با خنده) موسیقی را هنوز هم خیلی دوست
دارم. عاشق ساز ویلون هستم. ولی فرصت یادگیری موسیقی هیچ وقت برایم مهیا
نشده است. خیلی عاشق بازیگری بودم. از دوران دبیرستان من کارگردانی و
بازیگری میکردم و اکنون اولین عشق زندگیام بازیگری است.بعد از بازیگری
عشق دوم من عکاسی است و برای این کار خیلی سفر میکنم.
ورود به عرصه بازیگری
سال ۸۸ فارغالتحصیل شدم و نشستم ۸ ماه شدید برای فوق
لیسانس علوم سیاسی خواندم. مطمئن بودم که سراسری قبول میشوم و به همین
خاطر اصلا در دانشگاه آزاد شرکت نکردم و الان پشیمان هستم! سراسری شبانه
شهرستان قبول شدم. یک ترم ثبتنام کردم ولی بعد بازیگری را ترجیح دادم به
اینکه دو روز بروم شهرستان و برگردم. انصراف دادم و فوق لیسانس روی هوا
ماند! اولین بار در سال ۸۸ بدون هیچ دوره و کلاسی در تله فیلم «کادوی در به
در» یوسف تیموری ۴، ۵ سکانس بازی کردم.از زمانی که اولین کارم پخش شد دیگر
خانوادهام مشکلی با کارم نداشتند. بعد از آن در کلاسهای استاد سمندریان
ثبتنام کردم. در آن مدت کار نکردم و صبر کردم دورههایم تمام شود تا پخته
جلوی دوربین بروم. بعد از آن دورههای عکاسیام را شروع کردم.
بازی در سریال «فاصلهها»!
در ابتدا مثل ۳۰۰ تا دختر دیگر رفتم تست دادم و برای نقش
ریحانه (دختر عموی سریال) انتخاب شدم. همه کارها انجام شد تا اینکه یک روز
مانده به فیلمبرداری گفتند که نظرشان عوض شده! خیلی ناراحت شدم! بعد قرار
شد نقش مونا (عروس خانواده) را ایفا کنم. در ابتدا فکر میکردم که نقش مونا
هم جای کار زیادی دارد و برای همین پذیرفتم؛ ولی وقتی فیلمنامه را خواندم
متوجه شدم که مونا نقشی در کار ندارد و نقش کمی دارد. شاید حکمتی بوده است.
مادر مریم معصومی: مخالف بودیم
خانه دار هستم. دو خواهر و یک برادر مریم ازدواج کردند و
فقط مریم و برادر بزرگترش مجرد هستند و با ما زندگی میکنند. مریم از بچگی
در همه زمینهها مثل نقاشی، موسیقی و… خیلی با استعداد بود. ولی هیچ وقت
دوست نداشتم مریم به سمت هنر و بازیگری برود. مریم میخواست بازیگری –
کارگردانی بخواند ولی من به شدت مخالف بودم و میگفتم یا باید دکتر بشوی یا
مهندس که باعث رنجش مریم میشد. وقتی که وارد دبیرستان شد رفتم رشته ریاضی
ثبت نامش کردم ولی وقتی که فهمید من رشته ریاضی ثبتنامش کردم خیلی ناراحت
شد و گفت من ریاضی دوست ندارم و میخواهم علوم انسانی بخوانم.با توجه به
اینکه مرغ مریم خانم یه پا داره! رشتهاش را عوض کرد. من و پدرش موافقت
کردیم که رشته انسانی بخواند به این شرط که هر رشتهای میخواند دکترایش
را بگیرد. همیشه معلمهایش دوستش داشتند و میگفتند که خیلی با استعداد،
متواضع و با گذشت و خونگرم است. همیشه نمرههایش خوب بود و حتی معدل پیش
دانشگاهیاش ۶۰/۱۹ شد! در دانشگاه هم نمراتش بالا بود و خیلی زود درسهایش
را پاس کرد و درسش تمام شد. بعد از لیسانس هم وارد بازیگری شد. من و پدرش
اول مخالف بودیم. چون همیشه یک هالهای دور سینما وجود دارد و به آدم استرس
میدهد. اولین باری که مریم رفت جلوی دوربین ما اصلا اطلاع نداشتیم و خانم
یک روز آمد و گفت رفتم فیلم بازی کردم! اولین باری که تصویرش را در
تلویزیون دیدیم از آن سختیها دست برداشتیم و دیدیم که تواناییاش را دارد.
من همیشه سعی کردم دخترم را طوری تربیت کنم که یک خانم کامل باشد برای
جامعهای که در آن زندگی میکنم و فکر میکنم تلاشم جواب داده است، چون
اطرافیان این را به من میگویند.
دیده شدن در «سه دونگ سه دونگ»
بعد از آن یک تله فیلم بازی کردم به نام «رستوران بختیاری»
به کارگردانی علیرضا اتفاقیان و نویسندگی علیرضا مسعودی (نویسنده سه دونگ
سه دونگ). در نقش یک دختر زشت و خنگ و لوس! در این کار با بهنوش بختیاری،
شهرام قائدی،هادی کاظمی و ساعد هدایتی همبازی بودم. بعد از آن در کار
سینمایی «اخلاقتو خوب کن» به کارگردانی مسعود اطیابی ایفای نقش کردم در
کنار حامد کمیلی، جواد رضویان و الهام حمیدی. از بد شانسی یا خوش شانسی من،
هیچ کدام از این کارها تا الان اکران یا پخش نشده است و من در «سه دونگ سه
دونگ» دیده شدم.
انتخاب برای نقش منصوره
آقای احمدلو برای نقش منصوره خیلی خیلی بازیگر دیده بودند
حتی خیلی از چهرههای مطرح را که آنها برای این نقش انتخاب نشدند. آقای
مسعودی با من تماس گرفتند و گفتند، برم دفتر آقای صالحیان. زمانی که رفتم
دفتر آقای صالحیان، فروردین ماه بود و فیلمبرداری از اسفند ماه در لوکیشن
نانوایی شروع شده بود و دو ماه گروه در نانوایی بودند اما ضبط سکانسهای
خانه هنوز شروع نشده بود. رفتم با آقای صالحیان و آقای احمدلو صحبت کردم.
آقای احمدلو بعد از چند دقیقه که باهاشون صحبت کردم بهم گفتند خود
منصورهای! خوشحال بودم که در کنار چنین بازیگران خوبی کار میکنم. سریع با
همه به خصوص خانم گلچین صمیمی شدم.
درباره نقش
منصوره دختری است که در خانوادهای سنتی و بیشیله پیله
زندگی میکند و بچه پایین شهر است. در خودش سیاستهایی دارد واسه خودش
میبرد و میدوزد. دختر خوشحال دلخوش به ازدواج و مستقل شدن و دور از همه
هیاهویی که در دنیا است! خیلی جاها مامان و بابایش را ممکن است گول بزند.
دوست دارد زود ازدواج کند. منصوره میخواهد از همه تاییدیه بگیرد و با آن
«دیدی؟ دیدی؟» که تکه کلامش شده است، حتی اگر حق با او نباشد میخواهد
تأییدیه بگیرد. الگویش مادرش است و میخواهد مثل آن خانهدار باشد، حرف
بزند و لباس بپوشد. با برادرانش رابطه خوبی دارد؛ گاهی با آنها دعوا میکند
ولی به یک دقیقه نمیکشد که آشتی میکنند. منصوره بعد از ازدواج عوض
میشود و همین منصوره دیگه آقا فرشاد آقا فرشاد نمیگوید. نظراتم را در
مورد نقش به آقای احمدلو میگفتم که اگر خوب بود آقای احمدلو میپذیرفتند.
خاطره
یک روز صبح من گریه کردم! باور میکنید گریه کردم و
میگفتم که چرا نمیگذارید من بخوابم؟! بگذارید بخوابم؛ خسته شدم! وقت
استراحت نداشتیم. آقای احمدلو به من گفتند گریه نکن؛ منصوره شدن این
سختیها را هم دارد!
با انرژیتر از قبل
وقتی فهمیدیم امکان دارد کار ماه رمضان روی آنتن برود
انرژی ما چند برابر شد و از تدارکاتی که چایی میآورد تا کارگردان همه با
انرژیتر از قبل کار میکردیم. البته باز هم برنامه عوض شد و قرار بود کار
دیگری پخش شود که دو روز مانده به ماه رمضان زنگ زدند گفتند «آنونس امشب
پخش میشود!» و ما خیلی خوشحال شدیم! یک روز مانده به شروع ماه رمضان، ما
موسیقی متن و تیتراژ نداشتیم! تا لحظهای که شب اول کار قرار بود پخش شود
استرس داشتیم که دوباره برنامه عوض نشود. در یک روز تیتراژ و موسیقی ساخته
شد و چقدر هم تیتراژ زیبایی شده است.
سختیهای کار
حدود چهار ماه فیلمبرداری سکانسهای خانه طول کشید. خیلی
سخت بود برای اینکه من در کارهای قبلیام دیر به دیر بازی داشتم و سختی
کار را احساس نمیکردم، بارها و بارها ما سه روز سه روز نمیخوابیدیم. چون
چهار ماه من هر روز کار میکردم. از پنج بعد از ظهر میرفتیم سر کار، ۱۰
صبح فردا میرفتیم خانه! چون قرار بود کار اردیبهشت ماه پخش شود. خیلی کار
میکردیم. یعنی یک سکانس که شما میبینید ما سر سفره نشستیم یک روز کامل
طول میکشید. روزهای اول خیلی برایم سخت بود، در کنار این بازیگران خوب و
بزرگ میترسیدم کم بیاورم.
خانواده سنتی
چیزی که خیلی در این کار دوست داشتم این بود که اینها
واقعا یک خانواده سنتی بودند؛ هیچ وقت روی مبل نمینشستند، پشت میز
ناهارخوری نمینشستند و سفره میانداختند و پسرها بیجامههای با مزهای
میپوشیدند. خیلی خودشان بودند و واسه هم فیلم بازی نمیکردند. با هم بگو
مگو میکنند ولی سریعا همه چیز فراموش میشود. کلا سبک اینجور خانوادهها
را دوست دارم.
شباهت تصادفی
خیلیها از من میپرسند که نسبتی با خانم گلچین دارید یا
نه؟ متاسفانه هیچ نسبتی با ایشان ندارم و شباهتم کاملا تصادفی بود. و حتی
تا ضبط اولین سکانسها متوجه این قضیه نشده بودیم و بعد از ضبط چندتا سکانس
گروه زمزمه میکردند که این دوتا چقدر شبیه هم هستند. ارتباط من و ایشان
خیلی خوب در آمده است و من واقعا باورم شده بود که دختر خانم گلچین هستم.
مورد توجه قرار گرفتن منصوره
آرزوی من این بود وقتی این کار پخش شود مردم یک کوچولو به
من فکر کنند. از پخش سومین قسمت به شدت از مردم انرژی مثبت میگرفتم. و
دیدم نقش من مورد توجه قرار گرفته بود و اصلا فکرش را هم نمیکردم به این
اندازه منصوره را دوست داشته باشند.
خانواده واقعی
هیچ وقت احساس نمیکردم که این خانواده نصرت عشقی است؛
واقعا احساس میکردم که این خانواده ماست و من دختر این خانواده هستم.کلا
انرژی خوبی در کار بود.هر شب سریال را با دقت میدیدم و سعی میکردم
اشکالاتم را دریابم که برای کارهای بعدی تکرار نکنم. از اطرافیان نظرسنجی
میکنم و میخواهم که ضعفهایم را به من گوشزد کنند.
بداهه گوییهای گروه
با اجازه نویسنده و کارگردان بداهه گویی داشتیم ولی نه به
اندازهای که از متن دور شویم. از نویسنده خوب مان آقای مسعودی خیلی تشکر
میکنم که همیشه سر صحنه حاضر میشدند و انرژی خوبی را به گروه منتقل
میکردند. گاهی اوقات هم کارهایی میکردند که ما حیرتزده میشدیم.
تلویزیون بهتر است
کار در تلویزیون، سینما و تئاتر را دوست دارم، ولی اول تلویزیون و بعد به سینما و تئاتر علاقهمندم. به نظرم تلویزیون شروع خوبی است.
الگوهای ایرانی
الگویهای بازیگری خارجی را انتخاب نمیکنم، چون اعتقاد
دارم در کشور خودمان اساتید بزرگی چون آقای انتظامی، آقای نصیریان، آقای
پرستویی و… داریم که نیازی نیست از بازیگران خارجی الگوبرداری کنیم. ضمن
اینکه شرایط بازی در کشور ما با کشورهای دیگر تفاوت دارد. بازی امین حیایی
و باران کوثری را خیلی دوست دارم. آرزو دارم که با کارگردانهای صاحبنام
کار کنم.
فیلم با تخمه آفتابگردان!
خیلی فیلم میبینم و اهل سینما و تئاتر رفتن هستم و موقع
فیلمبرداری هم اگر وقت کوچکی پیدا میکردم سریع میرفتم سینما. یکی از
تفریحات مهم من فیلم دیدن به همراه یک کاسه بزرگ از تخمه آفتابگردان است!
وبعد هم تجزیه و تحلیل آن فیلم.
اهل کار خونه نیستم
اصلا اهل آشپزی و کار خونه نیستم. در خانه دست به سیاه و
سفید نمیزنم! خیلی کم پیش آمده که ظرف بشورم، مگر اینکه مجبور شوم! اما
امان از روزی که آشپزی کنم! با این که تجربه ندارم اما دست پختم عالیه!
زندگی من در چهار کلمه!
به شدت ورزش میکنم. ورزش اصلی من شنا و بدن سازی است. زندگی من در چهار کلمه خلاصه میشود: بازیگری، ورزش، عکاسی و خواب!
کلیـــــدواژه
ازدواج: مقدسترین مرحله زندگی
سه دونگ سه دونگ: بهترین کار رمضان ۹۰
شهر: تهران
شاهد احمدلو: بادرایتترین کارگردان جوان
سیروس گرجستانی: بهترین بابا
مرجانه گلچین: نازنینترین زن
زندگی: اجباریترین مرحله زندگی انسان!
خانواده: اساسیترین رکن زندگی
رنگ: آبی
تیم: هیچی!
هنر: زیباترین حس یک انسان
غذا: ماکارونی
تفریح: مهمترین سرگرمی یک آدم